گزارش سیوچهارمین نشست ادبی داستانگو |
ساعت اعلام شده برای شروع نشست، دو بعدازظهر روز جمعه هژدهم اردیبهشت بود. جمع شدن همهگی تا ساعت دو و نیم بعدازظهر طول کشید و درنهایت اولین متن را مسعود رویان که مقالهای با نام Swapt away بود، ساعت سه خواند. مقاله دربارهی زن بود. خود مقاله را میتوانید اینجا بخوانید: سیب. بیشتر شنودهگان، این مقاله را نپسندیدند و بنیان آن را بیاساس و نااستوار خواندند و دربارهی نظریات مطلقگرای نویسنده سئوال کردند، البته همه به جز احمد زاهدی. خیلی دلم میخواهد مطابق نظرات، به هر متن خوانده شده امتیاز بدهم ولی چون نظر جمع را در این جلسه یادداشت نکردهام، نمیتوانم این کار رابکنم.
بعد از آن داستان سونات زنانه از علیرضا ایرانمهر خوانده شد که تکگویی موسیقیایی بود از سوی مردی عجیب دربارهی زنی که تنها زندهگی میکند (یا اینجور بهنظر میآید). بیشتر شنودهگان داستان آنرا پسندیدند، برای نویسنده کف زدند و احتمالن از آن لذت بردند. اما به نظر من داستان یکبار مصرف آمد و کنش داستانی هم نداشت. خود داستان را میتوانید اینجا بخوانید: دیباچه.
داستان بعدی را خلیل رشنوی خواند. اسم داستان بود شب بلشویکی. همآنطور که از اسمش پیداست، داستانی بود دربارهی سه نظامی دورهی بلشویک اتحاد شوروی که مامور اعدام زنی هستند و دونفرشان به فکر سوءاستفاد از زن پیش از اعدام میافتند. پس از خوانش، برای نویسنده کف زده شد. پوریا فلاح گفت که در ده ساله گذشته داستان کوتاه فارسی (یا ایرانی، یادم نیست) به این ممتازی نخوانده بوده. علیرضا ایرانمهر داستان را فوقالعاده خواند. اما احمد زاهدی به نویسنده گفت که او چیزی از کمونیسم و حزب بلشویک نمیداند. آنها همدیگر را برادر صدا نمیکنند و اینکه داستان، متنیست سیاسی که نویسنده بهروشنی در مخالفت با کمونیسم نوشته و وزنهی سیاسی آن به پارهی داستانیش میچربد. با بیشتر دیدگاههای احمد، من، فریاد ناصری و حنیف سلطانی موافق بودیم. من دربارهی داستان گفتم که نویسنده ملزم به انتخاب این بستر برای روایت قصهی سوءاستفادهی چند حزبی از زنی که میخواهند بکشند به واسطهی عقاید و توجیهات حزبیشان، نداشت و اینکه داستان قصهی تازهای برای روایت نداشت. اما داستان لذتبخش و جذاب نوشته شده بود. ایرانمهر دربارهی داستان گفت که جملهبندیها در جاهایی بیسلیقه نوشته شده. داستان جایی منتشر نشده.
داستان بعدی را نگین ، عضو کوچک نشست خواند. اسم داستان بود: دوتا پرنده. داستان دربارهی دوتا جوجه بود که در بهشت زندهگی میکردند. بیشتر داستانهایی که نگین نوشته در مجلهی پوپک منتشر شده. پس از خوانش، برای نویسنده کف زده شد. نگین ده ساله است.
داستان بعدی را احمد زاهدی خواند. نام داستان بود شب آب. داستانی یک صفحهای بود که نویسنده تلاش کرده بود تا با لهجهی جنوبی بنویسد. داستان دربارهی ماهیگیران جنوبی بود که گرفتار توفان دریا میشوند. شنودهگان از داستان رضایت داشتند. دربارهی لهجهی داستان صحبت شد. اینکه از کار درنیامده و نویسنده هم پذیرفت.
داستان بعدی را فیروزه عسگری خواند. اسم داستان بود مه گل. داستانی احساسی بود از رابطهی عاشقانهی یک زن و مرد. فکرمیکنم بیشتر حاضرین داستان را نپسندیدند و آن را شبیه داستانهای تجاری دیدند. هماینطور من. احمد زاهدی گفت که باید یادمان باشد بیشتر نوینسدهگان بزرگ با خواندن رمانهایی مثل این داستان با ادبیات داستانی آشنا شدند. علیرضا ایرانمهر هم از قول نویسندهای ایرانی گفت که دربارهی ایندست داستانها گفته اینها میتوانند خوانندهی تازه به دنیای ادبیات داستانی وارد کنند. فکر میکنم کاوه مظاهری بود که گفت ادبیات داستانی تجاری، حرفهای است و مسیر خودش را دارد.
متن داستانیای را حنیف سلطانی خواند که نامش بود یک آنتی اکت برای یک بودن یا داستانی برای اهمیت ویرگول. پیش از خوانش گفت که متن بنا بوده نمایشنامه شود، اما داستان شده. داستان، ساختاری اپیزودیک داشت که از یک پیرنگ داستانی پیروی میکرد و به مسائل اجتماعی روز میپرداخت.
آخرین داستان را دوباره علیرضا ایرانمهر خواند. اسم داستان بود 176 کیلوگرم. داستانی مطول بود که خوانش آن بیش از یک ساعت طول کشید. اما کشش و جذابیت داستان، شنودهگان را تا پایان به همراه خود کشاند. داستانی بود چند لایه دربارهی خانوادهای در تهران. داستان از پیش از انقلاب شروع میشد و تا زمان حال به پایان میرسید. داستان را پدر خانواده روایت میکرد. مرکز روایت آخرین پسرش بود که روزبهروز چاقتر میشد. پس از خوانش، برای نویسنده کف زده شد. داستان از دید بیشتر حاضرین جذاب، تازه و لذتبخش بود. پوریا فلاح سئوال کرد که 176 کیلوگرم به توصیفاتی که از پسر میشود، نمیخورد. من نتوانستم آدم 176 کیلویی را تصور کنم و سکوت کردم، ولی یکیدونفر دیگر با او موافق بودند. داستان تقریبن بینقص بود و امتیاز بالایی را –در ذهن- شنودهگان بهدست آورد. بهنظر من هم یکی از بهترین داستانهایی بود که تا به حال در جلسات خوانده شده بود. در نهایت جلسه ساعت نه شب با پذیرایی به پایان رسید. حاضرین در نشست:
|